سیرت پادشاهسعدی
آورده اند که انوشیروان عادل در شکارگاهی صید کباب کرده بود
و نمک نبود. غلامی را به روستا فرستاد تا نمک حاصل کند.
گفت: زینهار تا نمک به قیمت بستانی تا رسمی نشود و دیه خراب نشود.
گفتند : این قدر چه خلل کند؟
گفت: بنیاد ظلم در جهان اول اندک بوده است
و به مزید هرکس بدین درجه رسیده است.
اگر زباغ رعیت مَلک خورد سیبی برآورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریان هزار مرغ به سیخ
https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04
:: موضوعات مرتبط:
داستانک ,
,
:: برچسبها:
داستان ,
داستانک ,
داستان کوتاه ,
داستان زیبا ,
داستانی درباره ی ظلم ,
حکایتی از سعدی ,
سعدی ,
داستان انوشروان عادل ,
داستان زیبا درباره ی عدل ,
عادل ,
ظلم ,
ظالم ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4