عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام ..ممنونم از نگاهتون..خوش اومدید... اگه دوست دارید مطالب مختلفی درباره ی طبیعت گردی، ساخت انواع کاردستی و کلی چیزای باحال دیگه اطلاعات کسب کنید خوشحال میشم به اینستاگرام ما سری بزنید قدمتونو روی چشم ما بذارید. @mahsano1372

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تا خدا (نردبانی برای نزدیکی به خالق بی همتا) و آدرس takhoda.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 538
:: کل نظرات : 393

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 31
:: باردید دیروز : 27
:: بازدید هفته : 73
:: بازدید ماه : 3090
:: بازدید سال : 78474
:: بازدید کلی : 307065

RSS

Powered By
loxblog.Com

رموز بهتر زیستن...
پنج شنبه 3 مرداد 1392 ساعت 15:17 | بازدید : 925 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو یا شیطان‌ صفت باشم.


من می توانم تو را دوست داشته یا از تو متنفر باشم.


من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم.


چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است


و تو هم به یاد داشته باش:


من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام.


منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است.


تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.


لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان


و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى


و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه


ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى


می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.


می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم.


چرا که ما هر دو انسانیم.


این جهان مملو از انسان‌هاست.


پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.


تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم.


قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.


دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می‌ستایند.


حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند.


دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم.


چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،


نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى.


من قابل ستایشم، و تو هم.


یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد


به خاطر بیاورى که آن‌هایى را که هر روز می‌بینى و با آنها مراوده می‌کنى


همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت


اما همگى جایزالخطا


نامت را انسانى باهوش بگذار

 

اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى و یادت باشد که


این ها رموز بهتر زیستن هستند ...

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: سخنی از زبان بزرگان , ,
:: برچسب‌ها: متن , متن زیبا , متن زیبااز گاندی , نقاب , انسان باهوش , قضاوت , متن زیبا درباره ی قضاوت , صدور حکم , خدا , خدایا , خداوند , حسود , ستایش , متن زیبا درباره ی دشمنی , دشمنی , متن زیبا درباره ی دوستی , دوستی , رقیب , رقابت , متن زیبا درباره ی خوبی , متن زیبا درباره ی بدی , متن زیبا درباره ی لیاقت , لیاقت انسان ها , انتخاب , متن زیبا درباره ی انتخاب , انسان , متن زیبا درباره ی انسان های خوب , متن زیبا درباره ی انسان های بد , متن زیبا درباره ی انسان های فرشته خو , متن زیبا درباره ی انسان های شیطان صفت , خوبی , بدی , متن زیبا درباره ی دوست داشتن , متن زیبا درباره ی تنفر , نادان , دانا , سکوت , متن زیبا درباره ی انسان , صفات انسانی , متن زیبا درباره ی من , من , آمال , آرزو , متن زیبا درباره یآرزو , متن زیبا درباره ی کمبود , کمبود , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
بال هایت را کجا گذاشتی ؟
دو شنبه 6 خرداد 1392 ساعت 1:43 | بازدید : 1155 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )


پرنده بر شانه های انسان نشست .

 

انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نیستم .

 

تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی.


پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم .

 

اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم .


انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود .


پرنده گفت : راستی ، چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟


انسان منظور پرنده را نفهمید ، اما باز هم خندید .


پرنده گفت : نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است .

 

انسان دیگر نخندید . انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد .

 

چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور ، یک اوج دوست داشتنی .


پرنده گفت : غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم

 

که پر زدن از یادشان رفته است .

 

درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ،

 

اما اگر تمرین نکند فراموشش می شود .


پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد

 

تا این که چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد

 

 

روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود

 

و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .


آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت :

 

یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟

 

زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی .


راستی عزیزم ، بال هایت را کجا گذاشتی ؟


انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد .

 

آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست !!!!!

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
:: برچسب‌ها: داستان , داستانک , داستان زیبا , داستانی بسیار زیبا , داستان کوتاه , داستان کوتاه زیبا , داستان درباره ی خدا , داستانی زیبا درباره ی خدا , داستان کوتاه درباره ی خدا , داستان کوتاه زیبا درباره ی خدا , خدا , خدایا , خداوند , پروردگار , داستانی درباره ی انسان , داستانی زیبا , حرف زند خدا با انسان , داستان پرنده , داستان بال , بال هایت را کجا گذاشتی , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
داستانک...
سه شنبه 24 ارديبهشت 1392 ساعت 11:30 | بازدید : 1201 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 پسر کوچولو به مادر خود گفت:مادر داری به کجا می روی؟

 

مادر گفت:عزیزم ...

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: برچسب‌ها: داستان , داستانک , داستان کوتاه , داستان کوتاه درباره ی خدا , داستانی زیبا درباره ی سخن گفتن با خدا , خدا , خدایا , داستان زیبا , داستان کوتاه زیبا , داستان کوتاه درباره ی خدا , خداوند , پروردگار ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
:: ادامه مطلب ...
خدایا!!
شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 10:2 | بازدید : 1929 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

خدایا!!

گفتم : خسته ام

گفتی : لا تقنطوا من رحمة الله (زمر 53)

گفتم : هیچکس نمیدونه تو دلم چی می گذره

گفتی : ان الله یحول بین المرء و قلبه (إنفال 26)

گفتم : هیچکسی رو ندارم

گفتی : نحن أقرب إلیه من حبل الورید (ق 16)

گفتم : ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!

گفتی : فاذکرونی أذکرکم ( بقره 152)

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: مناجات , متن زیبا , سخنان کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: خدا , خدایا , خداوند , متن زیبا درباره ی خدا , متن کوتاه درباره ی خدا , متن زیبا و کوتاه درباره ی خدا , متن زیبا , مناجات , متنی درباره ی خدا , عاشقانه ای برای خدا , پروردگار , سوال و جواب از خدا , تاخدا ,
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد